محل تبلیغات شما



شنیده‌ای؟

وقتی در گذشته گیر می‌کنی؟

وقتی که یک باره، غرق مشغله‌ها می‌شوی؛ در یک سنی می‌مانی، و سال‌ها بعد. هر کاری می‌کنی نمی‌توانی از آن دل بکنی؟؟؟

 

داستان من و این وبلاگ هم، همین است. وارد مدیریتش که می‌شوم، نفسم می‌گیرد. چه باور کنی چه نه، داستان همین است. یک وبلاگ ده ساله که به اندازه عمر من، خاطره برایم زنده می‌کند فقط خدا کند که این وبلاگ بیچاره، خدایی نکرده طوری نشود. وگرنه من دلتنگ، دیگر وقتی، جایی ندارم، کاری ندارم و حوصله‌ای ندارم، نمی‌توانم هیچ کجا، چئد دقیقه‌ای خلوت کنم و به یاد گذشته‌ها، گذشته‌های دور از نظر ذهنی اما خیلی خیلی نزدیک از نظر حسی، چند لحظه‌ای، عمر بگذارنم

 

 

پ.ن: کاش می‌شد برگشت به روزهایی که زندگیم شده بود آپدیت کردن این وبلاگ و قند توی دلم آب می‌شد وقتی واردش می‌شدم کاش.


 

حالا دو سال گذشته از روزی که تصمیمات مهمی در زندگی‌ام گرفتم؛ روزی که به ظاهر اتفاقی ساده اما در واقع، یک حرکت کاملاً اساسی در زندگی من صورت گرفت. بعد از آن عزل و نصب‌های #کذایی و البته حرف‌ها و حدیث‌ها، اشک‌ها و لبخندها و البته یک قبولی ساده در دانشگاه. آدم‌هایی که از قلبت پرواز کردند، آنهایی که در قلبت جا باز کردند و آن چند نفری که نه‌تنها از قلب، بلکه از ذهنت هم خارج شدند.

حالا من کناری ایستاده‌ام و مسیری را نگاه می‌کنم که در طول این دو سال طی شده. آنهایی که آمدند و آنهایی که رفتند. و اتفاقاتی که هنوز، هر روز، تکرار می‌شوند.

 

و در همه این سال‌ها، مفقوده‌ای به نام اخلاق همچنان مرا زجر می‌دهد


بالاخره این دل که از سنگ نیست.

اونم قراره گاهی وقتا بگیره. از همه کَس، همه چیز، همه جا

اونوقته که دیگه با خودت میگی، شاید

از همون اولم نباید تا اینجاش پیش می‌رفتی.

 

پی‌نوشت(1): خوبه که آدم به هیچ کسی دل نمی‌بنده. خیلی خوبه

پی‌نوشت(2): مهم نیست که اخرین زله زنگیت چند ریشتر بود .مهم نیست که در ان زله چه چیز هایی را از دست دادی مهم این است که از نو بسازی .جهانت رازندگی ات را . باورت رامهم شروع دوباره است. (کامنت یک مخاطب)


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

توسعه تکنولوژی دانش آوران nahid.blogfa.com